از کجا آمده ام؟
در حقیقت برای یافتن این سوال ابتدا باید به خودشناسی رسیده باشیم و توان درک دو بعد انسانی خود را داشته باشیم. یکی بعد فیزیکی و دیگری بعد روحانی و معنوی.
بعد فیزیکی ما یک بعد امانی است. البته این امانی بودن به معنای فانی بودن نیست. زیرا در جهان فانی وجود ندارد. اندیشه ما امروز در کالبد یک انسان است. انسانی که از نطفه به وجود آمده است و تبدیل به انسان شده است و در نهایت میمیرد و جزئی از خاک میشود و به طبیعت باز میگردد. در حقیقت فیزیک ما در یک چرخه قرار دارد. این خاک به مرور زمان و در جریانات مختلف روزگار پس گذراندن حالات مختلفی چون لاشه و خاک و گل و غذای حیوانات نهایتا دوباره تبدیل به نطفه شده و بدن دیگری را تشکیل میدهد.این بدن ممکن است بدن یک حیوان یا انسان باشد.
پس ما آغاز فیزیکی خود را شناختیم و به این نتیجه میرسیم که فیزیکی ابدی و جاودانه داریم. این خود بزرگترین آرزوی بشر است که با کمی فکر به آن میرسیم! ما به لحاظ فیزیکی جاودانه هستیم!امروز احساس مالکیت به کالبد انسان میکنیم و شاید پس از مرگ این احساس مالکیت کالبدی را در قالب یک گل داشته باشیم. در حقیقت شاید مرحله اول و پست ترین نوع وجود، وجود انسانی باشد! شاید زندگی در قالب موجودات دیگر معصومانه تر باشد!
اما بعد دیگر وجود ما اندیشه ماست. اندیشه ای که با تفکر راجع به اصل وجودش حقیقتا به هیچ جوابی نخواهیم رسید اما نتایج خوبی از پس این تفکر به دست میآوریم. ما از قبال اندیشیدن در خصوص نوع وجود اندیشه خود و چگونگی پیدایش آن، سطح کیفی زندگی خود را ارتقا میدهیم و طالب لذت هایی با کیفت بالا میشویم. به عبارت دیگر از سطحی نگری و زندگی سطحی دست میکشیم و به نگرش عمیق روی میآوریم. روی آوردن به زندگی با نگرش عمیق باعث میشود تا به هر موضوعی نگاه تحلیلی داشته باشیم و درگیر لذت های مصنوعی نباشیم.
ما چگونگی پیدایش اندیشه مان را نمیتوانیم بدانیم اما همین فکر کردن به آن، اثرات مثبت خود را در وجود ما نمایان میکند. وجودی جاودان که از کالبدی به کالبد دیگر تغییر می کند.
- ۹۹/۰۸/۰۲